نگاه عارفان به قرآن و روشهاي گونهگون آنها در تفسير كلام وحي، از ديرباز نظريات متفاوتي را در عرصه پژوهشهاي قرآني و تفسيري به دنبال داشته است. مؤلف اين اثر هم از جمله افرادي است كه بهسان يك محقق در عرصه پژوهشهاي عرفاني، نظرياتي هم در استناد آثار تفسير مفسران عارف و هم درباره ديدگاهها و مباني عرفا، ارايه كرده است. او گاه درباره برخي از آثار و كتب تفسير عرفاني اظهار نظر ميكند.
چنانكه انتساب تفسير دوازده جلدي را به نجمالدين كبري مردود ميداند (ص135-136؛ يا در زمينه عرائس البيان نظر لويي ماسينيون را كه گفته اين تفسير تحرير مجدد حقائق التفسير سلمي است تأييد ميكند (ص132) مثال ديگر، رد انتساب تفسير ياقوت التاويل به غزالي است كه براساس برخي گزارشها پنجاه جلد بوده است (111)
زماني اين داوريها از رد يا قبول انتساب تفاسير به اين يا آن عارف فراتر ميرود و افكار و انديشههاي عرفاني خود مفسر و عارف را هدف قرار ميدهد. مثلاً به گاه معرفي تفسير الاشارات فيما وقع في القرآن بلسان الحقيقه و الشريعه من الكنايات ميگويد: ابن عربي بت پرستي را مشروعيت داده است (ص187؛ يا در مورد ديگر به هنگام معرفي ديدگاههاي ابن عربي اين نظريه را كه بايد «به ابنعربي» حسن ظن داشت اما كتابهاي او را نبايد مطالعه كرد ميپذيرد. (171) در بحث نظريه انسان كامل و رد عقيده عبدالكريم جيلي گفته است: «به اين شيوه مضحك هر نقطهاي از بدن انسان به يكي از موجودات دنيا مانند شده است. اينها چيزي جز ديدگاههاي تخيلي و بدون سند نيست» (ص286). در جايي ديگر نظر حكيم ترمزي را درباره تعبير خاتمالاوليا باطل و مغاير سنت و اجماع ميداند (293). در بحث حروفيه نيز نظريات ابن عربي را كاملا تخيلآميز ميداند (326). نويسنده در آخرين صفحه كتاب خود به تمايز حروفيه با تصوف راستين اشاره ميكند و ميگويد تصوف حقيقي با حروفيه و اين نوع تاويلات تحميلي ارتباطي ندارد. (331).
از نمونههاي ديگر آن كه در معرفي افكار مؤلف تفسير موائد العرفان، يعني نيازي مصري (1105)، وي را داراي تاويلات افراطي (ص 241) و تفسير روحالبيان را داراي احاديث ضعيف ميداند (244).
الف) مؤلف محترم در مقدمه اين تفاسير را به دو نوع تقسيم كرده است (ص12). اما در بخش اول فصل سوم از تفاسير مبتني بر عرفان نظري سخن گفته و آنها را نيز اشاري قلمداد كرده است. اين پرسش مطرح ميشود كه در نظر نويسنده چه تفسيرهايي جزء تفسير اشاري قرار ميگيرد؟ و اساسا تعريف او از تفسير اشاري چيست؟ آيا هر دو نوع تفسير عرفاني (چه نظري و چه با رويكرد علمي و سير و سلوكي) همه اشارياند. در نظر تفسيرپژوهاني كه نويسنده از آنها الهام گرفته تفسير اشاري به تفسير عرفاني سير و سلوكي ناظر است. (ر. ك: ذهبي در التفسير و المفسرون؛ زرقاني در مناهل العرفان ذيل همين مبحث). امادر عين حال نويسنده اين كتاب عنواني را براي اثر خويش به كار گرفته كه صرفا يك جنبه از عرفان را در بر ميگيرد. به نظر ميرسد وي عنوان «اشاري» را قابل اطلاق بر هر دو جنبه تفسير عرفاني (چه نظري و چه علمي) ميداند. به نظر راقم اين سطور ديدگاه نويسنده با پيشينه تاريخي و تكوين و تطور اين تفاسير همخواني ندارد. زركشي و سيوطي، از قرآن پژوهان معروف سدههاي هشتم و دهم، تفسير اشاري را مواجيد و دريافتهاي دروني عارف و حاصل تاملات و استنباطات ناشي از ذوق و تجربه عرفاني ميدانند (الاتقان ج 4، ص200-205؛ البرهان، ج 2، ص 311). اين تعريف ناظر به تفسيرهاي نوع سيروسلوكي و تصوف عملي است. يعني همان تفسيرهاي نوع اول.
ب) نويسنده در مقدمه ميگويد كه عارفان تفسيرهاي خود را اشارت ناميدهاند. اين نظريه مربوط به ابن عربي است (فتوحات مكيه، ج1، ص279).
واضح است كه تفسير ابن عربي به تفسيري مبتني بر عرفان نظري مشهور است. يعني تفسيري كه جنبه فلسفي آن اهميت بيشتري دارد تا جنبههاي سيرو سلوكي. لذا به نظر درست نمينمايد كه تفسير او را فيضي-اشاري بناميم. ولو آنكه خود او عنوان اشاري را به كار برده باشد. آنچه كه ساختار اصلي نظريات ابن عربي را در تفسير آيات الهي تشكيل ميدهد جنبههاي فلسفي و برهاني است و اين با تفسير مولانا، يا قشيري و خواجه عبدالله انصاري متفاوت است.
ج) در بحث از تفسير منتسب به امام صادق (ع) برداشت راقم اين سطور بر آن است كه نويسنده كتاب انتساب اين تفسير را به امام صادق(ع) روا ندانسته است، كه البته تا جايي كه پژوهشها نشان ميدهد راي درستي است. اما در عين حال بياناتي دارد كه نشان ميدهد وي نتوانسته است راي قطعي را مبني بر قبول يا رد اين تفسير صادر كند. در جايي تفسير واژه الصمد را به امام صادق(ع) مورد ترديد قرار ميدهد (ص45) و بلافاصله در صفحه بعد ميگويد بايد اين گونه تفسيرها را با احتياط تلقي كرد. شايد چنين اظهاراتي به اين دليل است كه پژوهشها در اين زمينه هنوز به نقطه روشني نرسيده است.
د) نويسنده تفسير الكشف و البيان را جزء تفاسير عرفاني قلمداد كرده است (ص89) در حالي كه اكثر تفسير پژوهان اين تفسير را جزء تفاسير روايي دانستهاند. (ر. ك: التفسير و المفسرون، ج1، ص221)
درست است كه يكي از جنبههاي چهارده گانه تفسير الكشف و البيان ثعلبي، حكم و اشارات و تاويلات است، اما نبايد به اين دليل اين تفسير را يكسر عرفاني قلمداد كنيم زيرا تفاسير ديگري هم وجود دارند، مانند تفسير عنايه القاضي و الكفايه الراضي معروف به حاشيه الشهاب يا حاشيه الخفاجي از شهابالدين مصري (متوفي 1069) و در واقع حاشيهاي بر تفسير بيضاوي- كه اقوال حكما، صوفيان و لطائف و اشارات عارفان را آوردهاند، اما نويسنده از آنها ياد نكرده است.
هـ) به نظر نويسنده تفسير علاءالدوله سمناني جزء تفاسير اشاري است كه با انديشه عشق الهي و فنافيالله رقم خورده است. به ديگر سخن اين تفسير جزء تفاسير با صبغه عرفان عملي است. اما تعمق در گزارشهاي تفسيري علاء الدوله سمناني بيانگر آن است كه تفسير سمناني به صبغه عرفان نظري نزديكتر است. گزارش ذهبي در التفسير و المترون (ج2، 395) از آن لحاظ كه بر نسخه خطي اين كتاب در مصر دسترسي يافته است خواندني است او گفته است كه سمناني بعد از تفسير سوره حمد كار نجمالدين رازي (معروف به دايه) را با تفسير سوره طور آغاز ميكند. كسي كه اين تفسير را (تفسير علاءالدوله) مطالعه كند در مييابد كه اين دو مفسر دو شيوه كاملا متفاوت از يكديگر دارند. تلاش نجمالدين رازي در تفسير آيات جمع بين ظاهر و باطن آيات است اما تفسير علاءالدوله مبتني بر قواعد فلسفي صوفيانه است. (همان جا). سمناني هر آيه را داراي هفت بطن ميداند كه هر كدام مخالف ديگري است: بطن قالبيه، بطن لطيفه نفسيه، بطن لطيفه قلبيه بطن لطيفه روحي، بطن لطيفه سري، بطن لطيفه خفيه و بطن لطيفه حقيه. آيا اين تقسيمبندي بطون و مراتب آن به تفسير اشاري سير و سلوكي شبيه است يا به تفسير عرفان نظري؟ گرچه سمناني مخالف عقايد ابن عربي بوده و مكاتبه وي با عبدالرزاق كاشاني در اين زمينه مشهور است، تفسير او نيز ادامه تفسير نظري ابن عربي به روشي ديگر است.
و) برخي تفاسير مهم عرفاني از نگاه نويسنده محترم دورمانده است كه خوب بود به آنها اشاره ميكرد. سيد حيدر آملي از عارفان قرن هشتم مؤلف تفسير مهم محيطالاعظم است. وي در جلد اول اين تفسير كه انتشار يافته است به تفصيل، تاويل عرفاني را به بحث گذاشته است. اين كتاب در اصل هفت مجلد بوده است كه دو جلد اول آن به خط خود سيد حيدرآملي در كتابخانه مرحوم آيتالله نجفي مرعشي موجود است و اخيرا به همت يكي از فاضلان قم به زيور طبع آراسته شده است. انگيزه اصلي سيد حيدر از تأليف اين تفسير ارائه تاويلاتي موافق مذهب اهل بيت عليهمالسلام بوده است. وي در آغاز تفسير هفت مقدمه جامع و نسبتاً مبسوط براي كتاب خود تدارك ديده است. نويسنده محترم تفسير اشاري ميتوانست با استناد به چنين مقدمههايي از روش تفسيري سيدحيدر آملي كه تاثرش از مكتب تفسيري ابن عربي قابل انكار نيست پرده بردارد. به هر حال از تفاسير مهم عرفاني شيعي همين محيط الاعظم است كه جناب سليمان آتش به آن نپرداخته است.
ديگر تفسير مهمي كه نويسنده كتاب از كنار آن گذشته است تفسير بيان السعاده في مقاماتالعبادة است. مؤلف اين تفسير حاج ملاسلطان عليشاه محمدگنابادي ملقب به سلطان عليشاه از عالمان و عارفان سلسله نعمهاللهيه است (متوفي 1327 ق) اين تفسير از نگاه ذهبي دور نمانده و اين تفسير را از زمره تفاسير شيعي ميداند كه فقط اقتصار به احاديث نشده بلكه رموز و اشارات و لطائف عارفانه نيز همراه با بحثهاي دقيق فلسفي و عرفان نظري در جاي جاي آن ذكر شده است (التفسير والمفسرون، ج2، ص199).
بازتاب تعاليم حاج ملاهادي سبزواري، كه مؤلف از شاگردان وي بوده، در اين تفسير مشاهده ميشود. وي در عين حال در مقدمه تفسير خود گفته است: «بعضي اوقات از اشارات كتاب و تلويحات اخبار، براي من لطايفي ظاهر نشد كه قبل از آن در هيچ كتابي نديده و از كسي نشنيده بودم و لذا مصمم شدم آنها را در تفسير خود ارائه كنم» (مقدمه تفسير بيان السعادة) اين تفسير در سال 1344 در چهار مجلد با مقدمه مفصلي به كوشش يكي از وابستگان سلطان عليشاه، يعني سلطان حسين تابنده، به طور منقحي به چاپ رسيده است. (ر. ك: دايرةالمعارف تشيع، ج4، ص571، طرائق الحقايق، ج3ص540).
آقا بزرگ تهراني، الذريعه الي تصانيف الشيعه، بيروت؛ آملي سيدحيدر، محيط الاعظم، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، تهران 1373، ابن عربي، محيالدين، فتوحات مكيه، دارصادر، بيروت، بيتا، احمدبن محمدالادنه وي، طبقات المفسرين، مدينه، بي تا؛ ايازي، محمد علي، المفسرون حياتهم و منهجم، تهران 1373، بلاشر، رژي، در آستانه قرآن، ترجمه محمود راميار، انتشارات بعثت، پورجوادي، نصرالله، مجموعه آثار سلمي، مركز نشر دانشگاهي، تهران؛ ثعلبي، الكشف و البيان، داوودي، طبقات المفسرين، بيروت، 1403؛ دايرةالمعارف تشيع، زير نظر احمد صدر حاج سيد جوادي و ديگران، تهران 1373؛ ذهبي، محمد حسين، التفسير و المفسرون، قاهره 1409، زرقاني، عبدالعظيم، مناهل العرفان، چاپ قاهره، بيتا، زركشي، البرهان في علوم القرآن، تحقيق يوسف برغشلي، بيروت 1410، سيوطي، الاتقان في علوم القرآن، تحقيق ابوالفضل ابراهيم، قم 1367، عادل نويهض، معجم المفسرين، لبنان 1403، عبدالحليم محمود، مناهج المفسرين، قاهره 1421،، عقيقي بخشايشي، طبقات مفسران شيعه، قم 1371، كاتب چلبي، كشف الظنون، دارالفكر، 1402، گنابادي، سلطان عليشاه، بيان السعادة في مقاماة العبادة، تهران 1344؛ گنابادي، معصوم علي شاه، طرائق الحقائق، انتشارات باراني، تهران 1339، مساعد مسلم آل جعفر، اثر التطور الفكري في التفسيري في العصر العباسي، بيروت 1405، نويا، پل، تفسير قرآني و زبان عرفاني، ترجمه اسماعيل سعادت، تهران 1373؛
Encyclopedia of Religion, Mircea Eliade Editor in chief